- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
دراین سفر افغان و زاری كارِ من بود با خون دل چشم انتظاری كارِ من بود یك كارون غم بود و من هم یك پرستار در شامِ مـاتم غـمگـساری كارِ من بود مــیسـوخــتـم بــا نــالــۀ دردانــۀ تـــو بـهـرِ رقـیـه بـیقـراری كـارِ مـن بــود من بـودم و افــغـان و زاری یـتـیـمـان این اضطراب و دل فكاری كارِ من بود تا كـودكـانت را نـشـانـه رفـت دشـمـن بودم سپر چون جان نثاری كارِ من بود میسوخت چشمم از شرارِ ضربِ سیلی گریان شدن با چـشم تاری كارِ من بود من بودم و سجاد تو در سوز و در تب در این سفر شب زنده داری كارِ من بود یك لحظهام پیـش دشمنت ساكـت نبودم با خواندن آن خطبه یاری كارِ من بود گر لحـظـهای جـسمِ كـبـودم را بـبـیـنی گویی چو مـادر پاسـداری كارِ من بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
من پـیـام آورِ تــوأم بـرخــیــز مـونـس و یـاورِ تـوأم برخـیـز یـادگـار از غــروبِ عـاشــورا مـانـده از لـشـکـرِ توأم برخیز گرچه از غـصّهها خـمـیدم من رفتهای تو اگر چه، خواهر ماند پـای تو، تا به روز آخـر مـاند گریه کردم ز بس، زمین تر شد گـلِ زهـــرایـم و گــلاب شــدم بـعـد پــنـجــاه سـال، آب شــدم خیزران که روی لبت میخورد! تا رسیـدم به شهـرِ شـام حسین زندگی شد به من حـرام حسین به خـدا، خارجی به ما گـفـتـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
یاد آن روزی كه من بوسه زدم بر آن گلو با تو میگویم غم خود را برادر مو به مو بسكه خوردم كعبِ نی از دشمن دین خدا همچو زهرا مادرم میگیرم از قبرِ تو رو میكشم خود را به خاك و میرسانم پیش تو بیرمق گشتم به دنبال سرِ تو كو به كو گفتههایم بیشـمار و غـصههایم بیعـدد ای دلیلِ صبرِ من! برخـیز بهرِ گـفـتگو دیدم از بالای مقتل خوردی از زین بر زمین خیز و با رگهای حنجر از غم خنجر بگو وای از آن وقتی که شمر آمد به سوی قتلگاه چشم من شد با دو چشمِ بیحیایش رو به رو هر چه میخواهی بخواه از من عزیزِ مادرم لیكن احـوالِ رقـیـه دخـتـر زارت مجـو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
زینب رسیـد کـشـتـه بـیسـر قـیـام کن باز از رگ بریده به خواهـر سلام کن در این سفر که حرمت من را نداشـتند تـو الاقـل بـه پـیـری مـن احـتـرام کـن آغوش تو قـرار دلـم بود از آن نخست دستی بـرآر و صبـر مـرا مسـتـدام کن من خـون گرم خویش حلال تو کردهام خواهی به شیشه افکن و خواهی به جام کن نیمی زجان گرفتهای از من در آن غروب برخیز و کـار نـیـمه خـود را تـمام کن جـان دادهام ولـی نــخ مـعـجـر نـدادهام برخیز و یک نظر به رخ نیل فـام کن سـایـه نـدیــده ســایـه او را بـلـنـد شــو خـورشـیـد را بـرای ربـابت حـرام کن مـرهـم شدم برای هـمه مانـدهام خـودم برخـیـز و زخـمهـای مـرا الـتـیـام کـن هرگز نشد به اشک تو راضی شـوم ولی ایـنـبار گـریه بر من و بـازار شـام کن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در بازگشت به کربلا
مبريدم به مديـنه كه دل من خون است همۀ هستی من كرب وبلا مدفون است بگـذاريـد بـمانـم به روی خـاك حـسيـن كه دلم چون بدن غرقه به خونش خون است جان من خفته دراین خاك، خدا میداند تاكه جان در بدنم هست دلم محزون است حال من از نفـس سوخـتۀ من پـيـداست شاهد آه دلم شب همه شب گردون است پارههـای جـگـرم ريخـتـه دراین وادی گركه ازخون دلم دشت بلا گلگون است به همان پيكر بیغسل وكفن، لاله صفت خيمه ومنزل من دشت غم و هامون است اُسوۀ صبرم و بعد از سفـر كوفه و شام از كف صبر عـنان دل من بيرون است عجبي نيست اگر جان بسپارم پس از اين جان سپردن به ره عشق و وفا قانون است ای«وفایی» به عـزای گُـل پـرپر شدهام هركسی اشك نريزد به جهان مغبون است
: امتیاز
|
ترسیم مصائب بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)
ای ساربان به خیل اسیران تو جان بده آن ره كه میرسد به حـسیـنم نـشان بده بشـنـو صـدای زینب قـامت خـمـیـده را ما را بـه دسـت قـافـلـه سـالارمـان بـده گوید ربـابِ زار و پریـشان به زیرِ لب مشتی ز خاكِ اصغـرِ شیـرین زبان بده آیـد شـمـیـم كـرب و بـلا بـر مـشـامِ مـا بر دل نـشـان ز اكـبـرِ تـازه جـوان بـده دارد سـكـیـنـه زمـزمـۀ أیـنَ عَــمـیاش گویـد مـرا بـه قـبـر عـمـویـم تـوان بـده بهرِ خطابه، بزمِ عـزا، روضههای آب یك بـاغِ یاس و لاله و برگِ خـزان بده اینجا همان دیارِ عطش، دشت کربلاست ما را به دست صاحبِ این کـاروان بده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
بعد از چهل منزل رسیدم محضر تو آوردهام پــیــراهـن و انـگــشـتـر تـو احـساس دلـتـنگی نکردم در اسارات آنـقـدر خـیـره بـودهام سـمـت سـرِ تو رفـتم که راه سرخ تو پـایـان نگـیـرد جوشـید خونت در وجـود خـواهر تو هرجا کتک خوردم به خود آرام گفتم ای کـاش بود ایـنجـا امـیـر لشکر تو هـرجا کـه آمـد تـازیـانـه بـر تن مـن آمـد بـه یـادم زخــمهـای پـیـکــر تـو من یک دل سیر از غمت گریه نکردم تـرسـیدم از پـا در بـیـاید هـمـسر تـو دائم دو دستش را تکان میداد و میگفت: ای حـرمـله آتش بگـیـرد حـنـجـر تو داداش، آوردم تــمــام کـــودکـــان را امـا نـشـد تـا کـه بــیـایـد دخــتــر تـو طـفـلـی تـمـام راه را بـا گــریـه آمـد قـدش کــمـانـی بـود مـثـل مــادر تـو
: امتیاز
|
دوبیتی های اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
بــه یـــاد آمـــد وداع آخــرت را لب خشک و دو چشمانِ ترت را زمـان شـســتـن قــبـر تـو بـا آب گرفـتـند چـشمهـای خواهـرت را ***************** دگر اینجا سرت بر نیزهها نیست خبر از زجر و خولی و جفا نیست بـرادر، زیـنـبت شـرمـندۀ توست رقـیـه دخـتـرت هـمراه ما نیست ***************** رباب از ناله جـسمش آب میشد کـنـار عـلـقــمـه بـیتـاب مـیشـد به لب میگفت با سقـای عطشان کجا بودی گـلـم سـیـراب میشد؟ ***************** خوشا سالی که سال بخت ما بود دلـم مـهــمـان یــاری آشـنــا بـود عـلـم بر دوش و بـا پـای بـرهـنه مـسـیـرم از نجـف تا کـربـلا بود ***************** تـنم درمانـده، روحـم مـبـتـلا شد سـرای سـیـنـهام مــاتـم سـرا شـد رسیده اربعـین و وای از این دل نـرفـتـن قـسـمتِ امـسـال مـا شـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
الله جــمـال پــنـج تـن را کـه کـشـیـد از نـور جـمالشان، جهان گشت پدید در راه خدا گذشت از هستی خویش ناموس اسیر و خود به گودال شهـید
: امتیاز
|
ترسیم مصائب بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا
دوباره کرب وبلا، حال درهمی دارد فضای غرق غم و،دشت مبهمی دارد بـبـین که سـید سـجاد، با دلی خـونـین کـنـار قـبـر پـدر، حـال درهـمـی دارد رسیده قـافـلۀ غم، به دشت کرب وبلا ز اشک، هر گل این باغ، شبنمی دارد هنوز آب فرات از حسین شرمنده است فرات زان لب خشکیده، زمزمی دارد بـیا به بـزم عـزایی که زیـنـبـش دارد که باحـسـین عزیز خود عـالـمی دارد سکـیـنه قبر پدر را گرفته در آغـوش بـرای درد دل خـویـش هـمـدمی دارد رباب قـبـر علی را نـدیده است هنوز نشـسته گوشهای و ماتم و غـمی دارد خدا گـواست که زهـرا سـیاه پوشـیـده کـنـار زینب خـود، بزم مـاتـمـی دارد عـنان گریه وفایی در اختیارش نیست برای درد دلـش، فـرصت کـمی دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
الا سردار بیسر از برای تو سر آوردم برایت زائران از کاروانی مضطر آوردم ربابت بیقراری میکند بهر علیاصغر بگو اصغر بیاید از برایش مـادر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
ســرِ خـاکِ تـو بـیخــبــر آمــدم عــزادارم و خــون جـگـر آمــدم دُرست اسـت بـیبـال و پـر آمـدم بـه شــوقِ تـو امـا بـه ســر آمـدم سرآمد غمِ هجر، دوری بس است صبوری صبوری صبوری بس است رسـیـدم که با یـار صحـبـت کـنم شــهِ بـیســـرم را زیــارت کـنـم نـگـاهـی کـنـی و نـگـاهـت کـنـم اگـر اذن دادی شــکــایـت کــنــم به نی زار قـلـبـم جـز آتش نـبـود سفر رفتی ای دوست، رسمش نبود تو رفـتی و دنیا به من بد گذشت وَ هر لحظه هر جا به من بد گذشت در این روز و شبها به من بد گذشت خـلاصه که آقا به من بـد گـذشت نگو گریه کافیست، صبرت کجاست عزیزِ دلم سنگِ قـبرت کجاست؟ در هجران به یادِ تـنـت سـوخـتـم به یـادِ زمین خـوردنت سـوخـتـم ز داغِ بـه نـی رفـتـنـت سـوخـتـم وَ بـا کـهـنـه پـیـراهـنت سـوخـتـم همـین که دلم سمتِ گـودال رفت دوباره ز غم زینب از حال رفت خبر داری اصلاً که حیران شدم؟ چو مویِ تو بر نی پریشان شدم؟ پــدر مــادر ایـن یـتــیــمـان شـدم به من شِمـر خـنـدید گـریـان شدم قَـدَم از فـراقِ تو خـم شد حـسیـن لـبـاسِ اسـارت تـنـم شـد حـسـیـن چـه آمـد سـرِ خـواهـرت بین راه نـشـسـتـم به پـایِ سـرت بـین راه شـدم یک تـنه لـشـگـرت بین راه دویــدم پـی دخـــتــرت بـیـن راه زمین خورد و از قـافـله باز ماند زِ سـنـگـیـنیِ سـلـسـلـه بـاز مـاند نـبــودی و اشـکـم سـرازیـر شـد پـر و بـال من گـیـر زنـجـیـر شد حرم، کوچه در کوچه تحقـیر شد ازین غصهها خواهـرت پیـر شد غـریـبانه مـاه شبت سـنگ خورد به پـیـشـانی زینبت سـنگ خورد من از شهـرِ کـوفه چههـا دیـدهام غــمـی بـدتـر از کــربــلا دیـدهام عـجـب لـطــفـی از آشـنـا دیـدهام بـگـوشـت رسـیــده که را دیـدهام کــنــیــز قـدیـمـیِّ مـن ایــســتــاد به من نان و خـرمایِ خیرات داد گـذشـتـیـم از شــهــر در ازدحـام مـیـان حـرامـی خــطـر ازدحــام نه یکـجا که در هر گـذر ازدحام مرا نـیـمه جان کرد اگر ازدحـام نـگـاه هـمه سـوی ما خـیـره بـود بـه ذریـۀ مـصـطـفی خـیـره بـود نمیگـویم از شام، نامش بد است شلوغی هر پشت و بامش بد است سلامش بد است، احترامش بد است محـل یـهـود، انـتـقـامـش بد است نمیپـرسی از حال و احـوال من تو را جان عـبـاس، حـرفی بـزن بگـو حـقِّ زیـنب که آزار نیـست پریشان شدن، پیشِ انـظار نیست عـبور از هـیاهـویِ بـازار نیست سـزاوارِ گـل خـنـدۀ خـار نیـسـت تو بودی و دیدی که با خـطـبـهام چـسان دشمنت را زبـون کـردهام خـبر داری از ضَعفِ دُردانهها؟ بـوی نان که میآمـد از خـانهها؟ کــبــودیِّ شــلاق بـر شـانــههـا؟ پـذیـرایِ مـا بـود بـه ویــرانـههـا هـمه دست بسـته به پـیـشِ عـوام بــدون تـو رفــتــیـم بــزم حــرام شراب و شراب و شراب و شراب نـگــاه حــزیـن ربـاب و شــراب دل سنگِ چوب و عذاب و شراب سرت بود در پیچ و تاب و شراب فـرود آمد و ناگهان خـون چکـید خودم دیدم از خیزران خون چکید ز داغِ سـرت مـادرت گریه کرد به اشکِ دو چشمِ ترت گریه کرد به بیتـابیِ خـواهـرت گریه کرد چقدر از غمت دخترت گریه کرد به او حـق بده غـم مـریضش کند کسی خـواست آنجا کـنـیزش کند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب بازگشت کاروان اهل بیت به کربلا
زود بر انگـشـتر صحرا نگـین انداختند چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را از فـراز نـاقـهها خود را چنین انداختند پس به یـاد اکـبر و عباس روی قـبـرها خویشتن را از یسار و از یمین انداختند روی قـبر کوچک عـباس جای مادرش خویش را با ذکـر یا اُمالبـنـین انداخـتـند خاک را بر سر زدند و سر به خاک آنقدر که روی پیشانی دشت تـشنه چـین انداختند اربعین شد که پس از نام رقیّه در کتب اکثر مقـتـلنـویسان نقـطهچین انداخـتـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با امام علیهالسلام در بازگشت به کربلا
ره وا کـنـیـد قـافـلـه سـالار میرسد یک قـافـلـه اسـیـرعـزادار مـیرسـد برخیز یا حسین سری دست و پا نما دلـبـر بـرای دیــدن دلـدار مـیرسـد حالا که پیـر عـشق شدم ناز میکنی باشد تو ناز کن که خریدار میرسد سرّ الحسین سینه سینای زینب است آری حـقـیـقـت هـمه اسرار میرسد بـالا بـلـنـد بـودم و حـالا خــمـیـدهام پُـر غـمتـرین زمـانه دیـدار میرسـد عـباس کو که صبـرعـقـیله سر آمده ناموس حق زکوچه و بازار میرسد بر روی قـبر پیرهـنت پهـن میکـنم جانم به لب ز گـریه بسـیار میرسد تکرار صحنهها شده در پیش دیدهام نیزه به دست لشگـر اشرار میرسد گویا هنوز میشـنوم زیر دست و پا فـریـاد العـطـش ز لب یـار میرسـد آن بار گـر نـشد بدنت را بغـل کـنـم قبرت به روی سینهام این بار میرسد هرجا که شد غرور مرا دشمنت شکست زینب غمین از آن همه آزار میرسد آه ربـاب و قـبـر نهـان گـشـتۀ عـلـی لالاییاش از آن دل غـمدار میرسد
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
دوستان که جایِ خود حتّی به فکرِ دشمن است کمترین لطفش به دشمن دادنِ پیراهن است از همان شب که چراغِ خیمه را خاموش کرد عیب پوشی کردنش از نارفیقان روشن است شک نکن گاهی تَشَرهایش دل از ما میبرَد شـیـوۀ حُـر سـازیِ آقا به نـحـو احسن است خـطبه خـطبه من تَـوَرُّق کـردهام تـاریخ را گاه الگـویِ تمامِ شـیر مردان یک زن است چایِ روضه رمزِ مستیِ رسولِ تُرک هاست این شرابِ کهنه تا روزِ ابَد مرد افکن است هرکـسی را بَهرِ کاری ساخـتـنـد و کـارِ ما کفش هایِ سینه زن ها را مرتّب کردن است بـویِ اسـفـند و گـلابِ دسـتـههای سیـنه زن بویِ خوبِ خاطـراتِ کودکی های من است هرکسی از هرکجایی اربعین در کربلاست با من و ایل و تبارم بعد ازاین هم میهن است اربعین موکب به موکب چایِ شیرین میخورم آه شیرین تر از آن در کربلا جان دادن است!
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
من از آن موقع که طفلی بیزبان بودم حسین خادم نـاقـابـل این آسـتـان بـودم حـسـیـن خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد! سود کردم پیش تو! گرچه زیان بودم حسین از جـوانی خـوبـتر پـیرِغـلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین راه افـتـادم بــرایـت! پـیـشــوازم آمـدی! هر قدم مدیون لطفی بیکران بودم حسین بـین خـوبـانت من بیآبـرو را هـم بخـر! چون سگی در انتهای کاروان بودم حسین من که بودم دیرتر راهی مقـتل میشدی کاش یارت میشدم! کاش آن زمان بودم حسین! عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر! عفو کن هروقت زیرِ سایبان بودم حسین تـاول پـایـم فـدای پــای دخـتـرهـای تـو! بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین خواهری از شام برگشته چنین فریاد زد بیتو بین مجلس نامحـرمان بودم حسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
تا بگـیرد زندگـانیام صـفا گفـتم حـسین با همه بیبـنـد وباری بارها گفتم حسین دستهایم را گرفتی هر کجا خوردم زمین تا نهادم دست خود را روی پا گفتم حسین اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خـندهها و گـریهها گفـتم حسین هرکه با هر نیّتی خوانده تو را دادی جواب گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم حسین گـاه در تـنهـایـیام نـام تـو را نـالـه زدم گاه در بزم عـزایت بیصدا گفـتم حسین تاکه دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست وبیهوا گفتم حسین "ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین" اربعین، من از وطن تا کربلا گفتم حسین حال میخواهی جواب گریههایم را نـده ابتدا گفـتم "حسین" و انـتها گفـتم حـسین
: امتیاز
|
مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
عمری ست در فراق تو با اشک سر کنیم گـریه اگر کـم است بگـو بـیـشـتر کـنـیـم جا مانـدهایم، حوصلۀ شرح قـصه نیست تربت بـیـاورید که خـاکـی به سـر کـنـیم ری زادهایم و هر شب جمعه در این حرم شب را به یاد کرب و بلایت سحـر کنیم باهر قدم به سمت تو، صد حج برابر است راضی نـشو که این همه آقا ضـرر کنیم یک گوشه میرویم و فقط گریه میکنیم یک روز میشود به ضریحت نظر کنیم؟ امسـال اربـعـین تـو دق میکـنـم حـسـین تا کـی بـرای آمـدن امـا، اگـر… کـنـیـم حـی عـلی حـسـیـن فـی یـوم الاربـعــیـن این جـمـله را شعـارِ حـقـوق بـشر کـنـیم
: امتیاز
|
مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
شد اربـعـین و بر دل ما غم اضافه شد یک فصل دیگری به محرم اضافه شد تشبیه شد به کوثر و زمزم چواشک ما بر آبـروی کـوثـر و زمـزم اضـافه شد بر بـیـقـراری این قلب عـاشـق الـحـرم نـزدیـک اربـعـیـن دمــادم اضـافـه شـد دشمن شکسته تر شد و تیرش به سنگ خورد تا برشمار موکـب و پـرچـم اضافه شد لبیک یا حـسین زمین و زمان که گفت بر اعــتـبـار عــالـم و آدم اضـافـه شـد خالیست جای محتشم واین چه شورش است گـویا که رستـخـیـز دگر هم اضافه شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا
سـفـر کـردم به دنـبـال سـر تـو سـپـر بــودم بــرای دخـتـر تــو ************ حسینم واحسین گـفت و شنـودم زیـارت نـامـهام جـسـم کـبــودم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب و سیدالشهدا با یکدیگر در بازگشت به کربلا
مظهـر صبـر خـدای حـیّ داور زینـبم! یادگـار حیـدر و زهـرای اطهـر زینـبم! گرچه آهی نیست از آه تو ظالم سوزتر بازگـشـتی از همه سـردارها پیـروزتر خواهرم در این سفر فریاد عاشورا شدی یاس بـاغ وحی من نیلوفر صحرا شدی
: امتیاز
|